کاری از تیم سایبری شهید محمد سلیمانی


چند بیتی تقدیم به شهید نسل ما،شهید محمد سلیمانی:


خوش آن روزی که تو پرواز کردی

به معبود جهانی وصل را آغاز کردی


خوش آن روزی که در حین نمازت

شهادت را زِ او درخواست کردی


و روزی که چفیه بستی و باز

سفر به شهر عشق آغاز کردی


چه زیبا بود هنگام عروجت

در باغ شهادت باز کردی


به ما دل خفتگان  شهر گفتی

که با قلبت عروج آغاز کردی


و قلب ما،هنوز آشفته حال است

چرا ماندیم و تو پرواز کردی


تو در جان های ما شور حسین ایجاد کردی

و در قلب همه راه شهادت باز کردی


دلی سوزان و قلبی پاک و اشک دیده را تو

برای این سفر همراه کردی


و اکنون در دل ما خفتگان نیز

هوای یادمانِ عشق جاری است


هوای خاک پاک جبهه ها و

همان خاکی که زان پرواز را آغاز کردی



ای شهیــــــــــــــــــد,ای محمــــــــــــدم دستمان را بگیر

شادی روح شهیــــــــــد محمد وسلامتی مادر بزرگوار محمد صلواتــــــــــــ



(شعر از بچه های تیم سایبری:  http://meraj-e-aflakian.blogfa.com/ )

۱۰ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۰۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

شهید محمد و نمار قضای مادر شهید

هرگاه به محل خدمتش زنگ می زدم تا صدایش را بشنوم 

و احوالش را جویا شوم نمی توانست صحبت کند

 اکثر مواقع هم خدمتی هایش می گفتند یا در حال نمــــاز خواندنست یا به دعا و عبادت مشغول است ؛

 زیارت عاشورا مداوم می خواند , بعد از نماز صبح هم دعای عهدش ترک نمی شد .


 هم خدمتی هایش می گفتند که اکثراوقات او را در حال نماز خواندن می دیدیم آنها نمی دانستند 

که محمــــــد یک سال نماز قضای یک مادر شهید را که به تازگی به رحمت خدا رفته بود بعهده گرفته است .

 فرزندان آن مادر شهید چون محمد را نمی شناختند مخالف بودند


 که محمــــــــد نماز قضای مادرشان را بخواند اما مادر شهید به خواب یکی از فرزندانش آمد

 و از پسرش گله کرد که چرا اجازه نمی دهید محمـــــــد نماز قضایش را بخواند .


اینگونه شد که محمـــــــد نماز قضای مادر شهید را بعهده گرفت 

قرار شد پسران مادر شهید مبلغی را به منظور تبرک برای یک سال نماز قضا به محـــــمد اهدا کنند ؛ 


محــــــمد این درخواست آنها را رد می کرد اما با اصرار خانواده مادر شهید پول را قبول کرد ,

 تا زمانی که نمازها را تمام نکرده بود به این پول دست نزد ؛

 بعد از شهــــــــادت متوجه شدیم که این پول را به یک ناشناس اهدا کرده است .


۰۸ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

شهادت مهر قبولی

g1 (26).JPG

مدتی بود وقتی محمـــد از نماز جماعت بر میگشت خانه


دوباره می رفت داخل اتاق و به
 نماز مشغول میشد.


نمــــــــاز خواندنش هم طوری بود که قلبم را به لرزه در میآورد

داخل اتاق رفتم و از او پرسیدم :


پســــــــرم این نماز ها که میخونی چیه ؟

تو که برای نماز اول وقت به مسجد میری .

من هم یادم نمیاد نماز قضــــا داشته باشی .


گفت : 
مامان قول میدی که به کسی نگی .

گفتم : حتما


گفت : 
مامان ، نماز قضای مادر شهید اسماعیل هستش .

گفتم : چطور شده این ماموریت به گردن شما افتاده ؟


گفت :


مثل اینکه مادر شهید به خواب دخترش رفته


و به او گفته که من براش یک سال نماز قضا بخونم




3 ماه قبل از شهادتش ماموریتش به اتمام رسید مزد خودش را هم گرفت.


۰۸ مرداد ۹۲ ، ۰۸:۴۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

شهیـــد آینده

محمد.jpg

 بچه ها ی پادگان خیلی با محمـــــد اُخت شده بودند ؛

 بعضی از آنها اورا حاجی و برخی دیگر سیـــد صدایش می زدند ولی خودش می گفت:

 « مرا  مادرسید  صدا بزنید »  چون مادرم سیـــــده است .

 اکثرا او را شهیـــــــد زنده می نامیدند .

 روزی بازرسی از تهران آمد و درحین بازدید به او نگاه کرد و به فرمانده او خطاب کرد:

 که این سرباز کیست ؟ نامش چیست و اهل کجاست ؟

 محمــــــــــد با خودش گفت حتما به خاطر محــــــاسنم می خواهد مرا تنبیه کند .

 اما آن بازرس خطاب به فرمانده محمــــــــد گفت :

"این سرباز را زودتر مرخص کنید چون اینجا بماند حتما شهیــــــــد می شود،

این سرباز شهیــــــد آینده ماست"

 گفتم محمــــــــدجان این چه حرفی بود که آن فرمانده زده است :

من طاقت شنیدن این حرف ها را ندارم , 

محمــــــــــد به من گفت مادر جان مگر تو دوست نداری مادر شهیـــــــد باشی ؟ 

برای شما افتخار است که شما را مادر شهیــــــــــــــد خطاب کنند .

۰۷ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

انس با شهــدا

محمــــــــــــــد اتاقش رو به قطعه ای از گلزار شهـــــــــــدا تبدیل کرده بود .

هر طرف را که نگاه میکردی یا عکس امـــــــــام و حضرت آقـــــــــــا را میدی یا عکس شهـــــــــــــدا.


یک عکس در اتاقش بود که زیرش این جمله حک شده بود : 

" رهسپــــــــــــاریم با ولایـــــــــــــت تا شهــــــــــــــادت "

همیشه این جمله رو زمزمه میکرد .


آنقـــــــــدر اطمینان داشت که هر وقت عکس شهـــــــــدا را نگاه میکرد میگفت :

" عکس من هم یک روز باید در کنار این شهــــــــــــــدا قرار بگیر د "

واسمش را کنار اسم شهــــــدا می نوشت .


۰۶ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

سربازی

مممم.jpg

محمــــــــــد پس از آموزشی ، به سلمـــــاس اعزام شد و ده ماه

 در یک چــــــادر گروهی در پدافند هوایی مرز ایران و ترکیه خدمت کرد . 

موقعی که به مرخصی می آمد می گفت: 

" مادرجان من در آنجا با بچه هایی هم خدمت هستم 

که با من هم عقیده نیستند و حتی افسران پادگان به چفیه و محاسن من گیر می دهند"


به او گفتم :

 " محمد جان شما در ارتش خدمت می کنید باید محاسنت را کوتاه کنی "


 ولی اصلا زیر بار نمی رفت می گفت :

" اگر سربازی من از دو سال به ده سال اضافه شود

 هرگز محاسنم را کوتاه نمی کنم من در زیر پرچم اسلام خدمت می کنم 

پس با قانون اسلام خدمتم را ادامه می دهم " 


خیلی نگران بودم که با اینکارش اضافه خدمت بخورد.

 اما در مرخصی های بعدی گفت :

" چند باری به من گیر دادند اما دیدن زیر بار نمی روم بی خیالم شدند . "


در همان جا هم همیشه یک چفیه بر گردن و یک کلاه بر سر می گذاشت

 و خودش را به شکل بچه های جنگ و جبهه در می آورد .

۰۴ مرداد ۹۲ ، ۱۳:۵۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

اعزام به سربازی

محمـــــــــــد در اول اردیبهشت 88 به سربازی اعزام شد .


محل آموزشی اش پادگان عجبشیر بود.


هر چه اصرار کردم محمــــــــد جان کاری کن در جایی نزدیکتر خدمت کنی قبول نمیکرد .


همیشه مرا نصیحت میکرد که مادر جان شما باید به دوری از من عادت کنید .


به خدا قسم که این سخن خیلی مرا آزرده میکرد .


چون من خیلی به محمــــــــدم وابسته بودم و هرگز راضی به دوری از او نبودم.


وقتی به سربازی اعزام شد شب و روز کار من گریـــــــه بود .


از خدا عاجزانه میخواستم که حافظ همه ی غریبــــــــــــان باشد


 و هر غریبی را به آغوش وطن و عزیــــــزانش بازگرداند.


۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

ساده زیستی و یتیم نوازی

محمـــــــــــد ســـــاده زیستــــی را دوست داشت و همیشه لباس ســـــاده می پوشید .


زندگی مولا امیر المومنین(ع) را الگوی خودش قرار میداد


 وعلــــی گونه یار و یاور مستضعفان بود و یتیم نوازی میکرد.


طوری که کودک یتیمی که در زمان حیات دنیای محمــــــــــد مورد مهر و محبـــــــت او قرار گرفته بود .


پس از شهـــــادت چنان اشک می ریخت گویی که عزیزترین فرد خودرا از دست داده است .


و چه مظلومانه به مادر شهیـــــــــد محمــــــــــد میگفت :


 " خاله ، عمـــــــو محمــــــدم کو ؟؟ "

۰۲ مرداد ۹۲ ، ۱۵:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

جوان ترین مربی


محمــــــــد در سال 87 از سوی سپاه ناحیه رودسر به منظور گذراندن دوره ی مربیگری آموزش بسیج


انتخاب شده و به عنوان جوان ترین مربی آموزش معرفی گردید.


همواره در حال یادگیری و آموزش بود و با پشتکار و علاقه ای که داشت


 دوره های آموزشی را به تندی سپری میکرد.


با اینکه سابقه ی طولانی در این زمینه نداشت اما در تمام دوره ها جز نیروهای نخبه ی آموزش بود.


حتی در عین جوانی و جثه ی کوچکش رکورد نیروهای تکاور در راپل را شکسته بود.


۳۱ تیر ۹۲ ، ۱۶:۰۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی

اخلــاص



محمـــــــــــد به شدت از ریــــــــــــاکاری فراری بود و اخــــــــلاص عجیبی در کارهایش داشت.


طوری که وقتی مقدمات یادواره به اتمام می رسید در مراسم اصلی کمــــــــتر دیده میشد 


و هروقت از او سوال میکردند :


" که تو اینقـــــدر برای مراسم زحمت کشیده ای چرا در آن شرکت نمیکنی ؟ "


میگفت :


" میتـــــــــــرسم ریــــــــــــــا شود و اجـــــــــــــر کارهایم از بین برود ."

۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۶:۰۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
کربلایی شهید محمد سلیمانی