مممم.jpg

محمــــــــــد پس از آموزشی ، به سلمـــــاس اعزام شد و ده ماه

 در یک چــــــادر گروهی در پدافند هوایی مرز ایران و ترکیه خدمت کرد . 

موقعی که به مرخصی می آمد می گفت: 

" مادرجان من در آنجا با بچه هایی هم خدمت هستم 

که با من هم عقیده نیستند و حتی افسران پادگان به چفیه و محاسن من گیر می دهند"


به او گفتم :

 " محمد جان شما در ارتش خدمت می کنید باید محاسنت را کوتاه کنی "


 ولی اصلا زیر بار نمی رفت می گفت :

" اگر سربازی من از دو سال به ده سال اضافه شود

 هرگز محاسنم را کوتاه نمی کنم من در زیر پرچم اسلام خدمت می کنم 

پس با قانون اسلام خدمتم را ادامه می دهم " 


خیلی نگران بودم که با اینکارش اضافه خدمت بخورد.

 اما در مرخصی های بعدی گفت :

" چند باری به من گیر دادند اما دیدن زیر بار نمی روم بی خیالم شدند . "


در همان جا هم همیشه یک چفیه بر گردن و یک کلاه بر سر می گذاشت

 و خودش را به شکل بچه های جنگ و جبهه در می آورد .