g1 (26).JPG

مدتی بود وقتی محمـــد از نماز جماعت بر میگشت خانه


دوباره می رفت داخل اتاق و به
 نماز مشغول میشد.


نمــــــــاز خواندنش هم طوری بود که قلبم را به لرزه در میآورد

داخل اتاق رفتم و از او پرسیدم :


پســــــــرم این نماز ها که میخونی چیه ؟

تو که برای نماز اول وقت به مسجد میری .

من هم یادم نمیاد نماز قضــــا داشته باشی .


گفت : 
مامان قول میدی که به کسی نگی .

گفتم : حتما


گفت : 
مامان ، نماز قضای مادر شهید اسماعیل هستش .

گفتم : چطور شده این ماموریت به گردن شما افتاده ؟


گفت :


مثل اینکه مادر شهید به خواب دخترش رفته


و به او گفته که من براش یک سال نماز قضا بخونم




3 ماه قبل از شهادتش ماموریتش به اتمام رسید مزد خودش را هم گرفت.