هرگاه به محل خدمتش زنگ می زدم تا صدایش را بشنوم
و احوالش را جویا شوم نمی توانست صحبت کند
اکثر مواقع هم خدمتی هایش می گفتند یا در حال نمــــاز خواندنست یا به دعا و عبادت مشغول است ؛
زیارت عاشورا مداوم می خواند , بعد از نماز صبح هم دعای عهدش ترک نمی شد .
هم خدمتی هایش می گفتند که اکثراوقات او را در حال نماز خواندن می دیدیم آنها نمی دانستند
که محمــــــد یک سال نماز قضای یک مادر شهید را که به تازگی به رحمت خدا رفته بود بعهده گرفته است .
فرزندان آن مادر شهید چون محمد را نمی شناختند مخالف بودند
که محمــــــــد نماز قضای مادرشان را بخواند اما مادر شهید به خواب یکی از فرزندانش آمد
و از پسرش گله کرد که چرا اجازه نمی دهید محمـــــــد نماز قضایش را بخواند .
اینگونه شد که محمـــــــد نماز قضای مادر شهید را بعهده گرفت
قرار شد پسران مادر شهید مبلغی را به منظور تبرک برای یک سال نماز قضا به محـــــمد اهدا کنند ؛
محــــــمد این درخواست آنها را رد می کرد اما با اصرار خانواده مادر شهید پول را قبول کرد ,
تا زمانی که نمازها را تمام نکرده بود به این پول دست نزد ؛
بعد از شهــــــــادت متوجه شدیم که این پول را به یک ناشناس اهدا کرده است .